شماره ٧٦٠: شد جدا از زخم من آن خنجر سيراب سبز

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
شد جدا از زخم من آن خنجر سيراب سبز
چون بماند ازرواني، زود گردد آب سبز
آب بى ياران مخور کز خجلت تنها خورى
خضر نتواند شدن درحلقه احباب سبز
گوشوار از شرم آن صبح بنا گوش آب شد
شمع نتواند شد از خجلت درين مهتاب سبز
نيست اميد رهايى زين سپهر آبگون
کشتى ما مى شود آخر درين گرداب سبز
شست از دل آرزوى عمر جاويدان مرا
تاشد از استادگى درجوى خضر اين آب سبز
هر قدر کز ديده افشاندم سرشک لاله گون
تخم مهر من نشد در سينه احباب سبز
پيش او طاعت ندارد آبرويي، ورنه شد
از سرشکم دانه تسبيح در محراب سبز
ازدم سرد خزان صائب نگردد زرد رو
بخت هر کس شد چو مينا از شراب ناب سبز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید