شماره ٧٢٩: اى زلف سرکش تو ز بالا کشيد ه تر

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
اى زلف سرکش تو ز بالا کشيد ه تر
مژگان و چشم شوخ تو از هم رميده تر
از من مپوش چهره که فردوس تازه روى
شبنم نداشته است ز من پاک ديده تر
حيرانى جمال تو شد انجمن فروز
سيماب را ز آينه کرد آرميده تر
عاشق چگونه در نظر آرد ترا، که هست
سر تا به پاى حسن تو از هم رميده تر
هر چند آفتاب به هر کوچه اى دويد
رسوايى من است به عالم دويده تر
عاشق کسى بود که چو بى اختيار شد
دارد عنان شرم و ادب را کشيده تر
زنهار پا ز عالم حيرت برون منه
کانجاست آسمان ز زمين آرميده تر
زندان به روزگار شود دلنشين و ما
هر روز مى شويم ز دنيا گزيده تر
شاخ از ثمر خم و بى حاصلى فزود
هر چند بيشتر قد ما شد خميده تر
در کام مار دم زده، انگشت مارگير
هرگز نبوده است ز من دل گزيده تر
صائب مقام دام بود خاکهاى نرم
پرهيز کن ز هر که بود آرميده تر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید