شماره ٧١٦: عارف ز نه سپهر چو صرصر کند گذار

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
عارف ز نه سپهر چو صرصر کند گذار
چون برق ازين سياهى لشکر کند گذار
از پيچ و تاب جسم، مسيح از فلک گذشت
باريک شد چو رشته ز گوهر کند گذار
هرکس که تن به آتش سوزان دهد چو عود
از تنگناى ديده مجمر کند گذار
از سر سبک برآکه درين بحر، چون حباب
دولت درآن سرست که از سر کند گذار
از پيچ و تاب رشته جانى که خشک شد
سالم ز آب تيغ چو جوهر کند گذار
همت بلند دار که با زور اين کمان
از سنگ خاره ناوک بى پر کند گذار
بردار بار از دل مردم که از صراط
هر کس گرانترست سبکتر کند گذار
از نه سپهر آه جگردارمن گذشت
چون تير کز شکارى لاغرکند گذار
تيغ از گلوى سوختگان تند نگذرد
آب از زمين تشنه به لنگر کند گذر
زينت دهد،چو مصرع رنگين کلام را
چون کشته تو بر صف محشر کند گذر
از دست و پا زدن نرود کار عشق پيش
از بحر مشکل است شناور کند گذار
از خود سبک برآى که دست دعا شود
بر هر زمين که مرغ سبک پر کند گذار
از دامگاه حادثه،پاى سبکروان
چون خامه از قلمرو مسطر کند گذر
با عاشقان حرارت دوزخ چه مى کند؟
آتش سبک ز بال سمندر کند گذار
جنت خمار تشنه ديدار نشکند
لب تشنه تو خشک ز کوثر کند گذار
غافل مشو ز خنده دندان نماى او
دست از دعا مدار چو اختر کند گذار
چون آب در زمين ز خجالت فرو رود
گر قامتش به سرو و صنوبر کند گذار
روشندلان ز سختى ايام خوشدلند
کز سنگلاخ آب سبکتر کند گذار
صائب ز هر چه هست تواند سبک گذشت
رندى که در خمار ز ساغر کند گذار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید