شماره ٦٩٥: بهار دربغل غنچه ريخت پنهان زر

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
بهار دربغل غنچه ريخت پنهان زر
کند کريم به سايل نهفته احسان زر
زهرکه دل بگشايد ترا گرامى دار
که گل دهدبه نسيم سحر به دامان زر
مدارحاصل خود را ز غمگساردريغ
که مى دهند به مى بى دريغ مستان زر
چو غنچه زر به گره اهل دل نمى بندند
که هست برگ خزان پيش باددستان زر
همان ز حرص پردديده ات چوموج سراب
اگر به فرض شود ريگ اين بيابان زر
بهوش باش که دندان نمودن است از شير
شد به روى تو گرچون ستاره خندان زر
نبسته است چنان فلس را به تن ماهى
که خواجه بسته زحرص خسيس برجان زر
چنان که مار شود اژدهازطول زمان
شود بلاى خداچون رودبه هميان زر
ز ريگ روغن بادام مى کشدصائب
گرفت هرکه به ابرام ازبخيلان زر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید