شماره ٦٨٢: چو غنچه نکهت خود از صبا دريغ مدار

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
چو غنچه نکهت خود از صبا دريغ مدار
ز آشنا سخن آشنا دريغ مدار
شکستگان جهان را خوش است دل دادن
دل شکسته ز زلف دوتا دريغ مدار
مکن مضايقه باآن نگار در کف خون
ز دست وپاى بلورين حنا دريغ مدار
به شکر اين که ترا خون چو نافه مشک شده است
نفس ز سينه مجروح ما دريغ مدار
ز رهروى که به دنبال کاروان ماند
نواى خويش چو بانگ درا دريغ مدار
ز تلخکام، شکر بازداشتن ستم است
ز هيچ تلخ زبانى دعا دريغ مدار
درين بساط کمالى چو عيب پوشى نيست
ز دوستان لباسي، قبا دريغ مدار
ز تنگدستى اگر خرده اى نيفشانى
گشاده رويى خود از گدا دريغ مدار
مباش کم ز نى خشک در جوانمردى
اگر شکر نفشاني، نوا دريغ مدار
به ميوه کام جهان چون نمى کنى شيرين
چو سرو سايه ز هر بينوا دريغ مدار
زکات راستى از کجروان مگردان راه
ز هيچ کور درين ره عصا دريغ مدار
شود حلاوت شکر دو مغز از بادام
شکر ز طوطى شيرين نوا دريغ مدار
يکى هزار شود قطره چون به بحر رسد
ز صاحبان نظر توتيا دريغ مدار
درين رياض چو ابر بهار شو صائب
ز خار قوت نشو و نما دريغ مدار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید