شماره ٦٢٤: چشم مارا صبح پيرى شد شکر خواب دگر

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
چشم مارا صبح پيرى شد شکر خواب دگر
قامت خم شد کمند عمر را تاب دگر
خواب غفلت خانه در چشم گرانجانى که کرد
مى شود شور قيامت پرده خواب دگر
از دل چاک است ما را قبله حاجت روا
رو نمى آريم هر ساعت به محراب دگر
شسته ايم از عالم اسباب ما هرچند دست
حلقه بر در مى زند هر لحظه سيلاب دگر
گر چه پيرى قامت ما را کمان حلقه ساخت
بهر سرگردانى ماگشت گرداب دگر
گرچه پيرى برد گيرايى ز دست اختيار
هر سرمو گشت برتن نبض بيتاب دگر
گرچه در جمعيت اسباب پريشانى است جمع
مى پرد چشمم همان در جمع اسباب دگر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید