شماره ٥٦٨: آرزو در دل بسوزان، عود در مجمر گذار

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
آرزو در دل بسوزان، عود در مجمر گذار
خاک بر لب مال لب رابر لب کوثر گذر
قطره خود رادرين دريا چوگوهرساختى
دست خودراچون صدف برروى يکديگرگذار
تارسد وقتى که سازى تختگاه از تاج زر
سربه زانوى صدف يک چند چون گوهر گذار
در سراى مردم بى برگ چون مهمان شوى
مهر بر لب زن ،فضولى رابرون در گذار
مى شود جان تازه از آميزش سيمين بران
سينه تفسيده را بر سينه خنجر گذار
مى توانى حرف حق بر دار اگر بى پرده گفت
پاى چون منصور بربالاى اين منبر گذار
در بيابان طلب گر سر نخواهى باختن
از نشان پاى خود مهرى براين محضر گذار
گوهر دل را چو آوردى سلامت بر کنار
کشتن تن رابه اين درياى بى لنگر گذار
از دم آتش فشان، آيينه تاريک خود
گرنسازى آب ،بارى پيش روشنگر گذار
مزد طاعات ريايى ديدن خلق است و بس
پشت بر محراب کن ،پابرسر منبر گذار
تا نپيچد آسمانها گردن از فرمان تو
پامکش از راه حق،بر خط فرمان سرگذار
وصل آتش طلعتان چون برق باشد در گذر
تيزدستى کن سپند خود درين مجمرگذار
شکوه و شکر ازشکست وبست ،کوته ديدگى است
شيشه رابا شيشه گر،دل رابه آن دلبر گذار
جنگ دارد دولت و آسودگى با يکدگر
بر نمى آيى به دردسر،ز سر افسر گذار
از مى جان بخش زنگ تيرگى از دل بشوى
آرزوى آب حيوان رابه اسکندر گذار
آب گوهر ترجمان حالت گوهر بس است
عرض حال خويش را صائب به چشم تر گذار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید