شماره ٥٦٦: غير عبرت هيچ چيز از دار دنيا برمدار

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
غير عبرت هيچ چيز از دار دنيا برمدار
هر چه را خواهى ز چشم انداخت از جا برمدار
لنگر پرواز روح عرش جولان مى شود
سوزنى زين خاکدان باخود چو عيسى برمدار
چشم اگر دارى که گردى عين دريا چون حباب
تا دم آخر نظر از روى دريا برمدار
حرف حق گفتن به خون خويش فتوى دادن است
پنبه چون حلاج از مستى ز مينا برمدار
مد عمر جاودان در خاکدان دهر نيست
دست خود چون موج ازدامان دريا برمدار
تابه حسن کار خود گردن نيفرازى چو کوه
چشم خود اى کوهکن از کارفرما برمدار
ز انتظار خارهاى تشنه لب غافل مشو
بى توقف در بيابان طلب پا برمدار
اره گر بر سرگذارندت درين بستانسرا
دست خود چون شانه زان زلف چليپا برمدار
زندگانى بى شراب تلخ باشد ناگوار
تا لب گور از لب پيمانه لب رابرمدار
دامن ساقى مده از دست تا از توست دست
چشم تا بازست ،چشم از چشم شهلا برمدار
گر چه صائب چون صدف گوهر فشانى از دهن
مهر خاموشى ز لب در پيش دريا برمدار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید