شماره ٥٦٠: اى دل غافل زمانى از گريبان سر برآر

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
اى دل غافل زمانى از گريبان سر برآر
نيستى از مورکم، از شوق شکر پر برآر
نبض هر خارى که مى جنبددرين صحرابگير
از گريبان فنا چون برق، ديگر سربرآر
درکتاب عالم از روى بصيرت غورکن
چون به معنى راه بردى دود ازين دفتر برآر
بر دلها چه مى گردى براى حبه اي؟
دست کن در جيب خود چون غنچه گل زر بر آر
پيش نيسان چون صدف تا کى دهن خواهى گشود؟
دم چو غواصان گره کن در جگر،گوهر برآر
ساده کن لوح دل از نقش ونگار آرزو
هر نقش از جيب خود آيينه ديگربرآر
چند باشى عنکبوت رشته طول امل ؟
از گريبان تجرد همچو سوزن سر برآر
گوشه بى توشه اى کن از عالم اختيار
از غبار دل به روى آرزوها در برآر
از نسيمى شعله هستى شود پادررکاب
فرصتى تا هست سر از روزن مجمر برآر
تا نيفسرده است دل، زين خاکدان يک سو نشين
تا حياتى هست با اخگر،ز خاکستر برآر
بى تزلزل نيست بنياد جهان آب و گل
کشتى خود راازين درياى بى لنگر برآر
دل دونيم از آه چون شد ذوالفقار حيدرست
در جهاد نقش اين شمشير پر جوهر برآر
شکوه تاريکى دل را به اهل دل بگو
از بغل آيينه رادر پيش روشنگر برآر
صلح کن بانان خشک ازنعمت الوان دهر
ازجگر اين خون فاسد را به اين نشتر برآر
غوطه زن درآب چشم خويش دردلهاى شب
پيش آن خورشيد تابان سر چو نيلوفر برآر
خويش راصائب درين عبرت سراپامال کن
از سرافرازى علمها در صف محشر برآر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید