شماره ٥٤٨: قلم ز بال سمندر کند مگرکاغذ

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
قلم ز بال سمندر کند مگرکاغذ
که نيست در خور گفتار عشق هر کاغذ
به ساده لوحى من روزگار مى خندد
که پيش برق حوادث کنم سپر کاغذ
رسد به خون جگر دل به وصل نقش مراد
که مهر خوب نگيرد نگشته تر کاغذ
کنم ز مشق جنونش سياه در يک روز
شود سراسر روى زمين اگر کاغذ
زبان خامه به بانگ بلند مى گويد
که از دورويى خويش است پى سپر کاغذ
نديدى آهوى مشکين اگر به دشت بياض
به سير خامه من کن نظاره بر کاغذ
ز برق وباد سبکبالتر بود در سير
اگر چه مرغ سخن راست بال و پر کاغذ
ز نيشکر قلمم دست مى برد صائب
کنم چو وصف لب يار ثبت بر کاغذ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید