شماره ٥٣١: مى مى چکد از چشمش جانانه چنين بايد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
مى مى چکد از چشمش جانانه چنين بايد
از گردش خودمست است پيمانه چنين بايد
افسوس نمى داند انصاف نمى فهمد
از رحم دل جانان بيگانه چنين بايد
تا بال زند برهم آتش جهد از بالش
مشتاق فناى خودپروانه چنين بايد
بالى است سبک پرواز اسباب سراى ما
در رهگذر سيلاب کاشانه چنين بايد
خجلت زده بيرون رفت سيل ازدل ويرانم
ز اسباب تعلق پاک ويرانه چنين بايد
از فکر دو عالم شد دل پاک ز عشق او
از قيد صدف فارغ دردانه چنين بايد
از سنگ گهر چيند از خنده شکر ريزد
هنگامه طفلان را ديوانه چنين بايد
از ناله ما جستند از خواب گرانجانان
بيدارى دلها را افسانه چنين بايد
در جام فلک زد دست آخر دل خونخوارم
آن را که بودمى خون پيمانه چنين بايد
از پاس ادب هرگز با شمع نمى جوشد
گرد دل خودگردد پروانه چنين بايد
هرگز نشود خون کم از سينه اهل دل
از خويش برآرد مى ميخانه چنين بايد
شد دايره گردون پيمانه ما صائب
مشرب چو وسيع افتاد پيمانه چنين بايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید