شماره ٤٩٠: به جاى سبزه چو ايام زندگى بسر آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
به جاى سبزه چو ايام زندگى بسر آيد
زبان مار ز خاک سخن گزيده بر آيد
عجب که طى شود اين راه کز ستيزه طالع
ز پا چو خار کشم ناخنم به سنگ بر آيد
بغل گشاده چو صبحم ستاره ريز چو گردون
به اين اميد که خورشيد رويم از سفر آيد
کجاست باد مرادى که بى فسون معلم
سفينه ام به کران زين محيط پر خطر آيد
نه روى آينه اى در نظر نه آينه رويى
چگونه طوطى بى مثل من به حرف در آيد
شگون ندارد بستن کمر به خون ضعيفان
ز رگ گشودن ماخون ز چشم نيشتر آيد
زمانه اى است که بندند بر رخش در کنعان
اگر به دست تهى ماه مصر از سفر آيد
به جنگ دشمن عاجز مرو که در ره مردى
اگر به سنگ خورد تيغ به که بر سپر آيد
مرا که صبح نشاط از سواد نامه بخندد
کدام عيد به اين مى رسد که نامه بر آيد
چه جاى خامه که از درد چون قلم بشکافد
حديث هجر اگر بر زبان نيشتر آيد
به جيب خاک فرو برده سر به طالع وارون
چگونه دانه اميد ازين بهار بر آيد
فضاى خاک شکرزار شد ز کلک تو صائب
که ديده از نى بى مغز اينقدر شکر آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید