شماره ٤٧٦: از روى نو خط يار هر جا سخن برآيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
از روى نو خط يار هر جا سخن برآيد
گرد از بهار خيزد دود از چمن برآيد
گردند از خجالت سيمين بران قبا پوش
آنجا که يوسف مااز پيرهن برآيد
هر چند گفتگو را نازک کند لب او
پيچد چو غنچه برهم تازان دهن برآيد
بسيار صبر بايد گلهاى بوستان را
تا آتشين نوايى زين نه چمن برآيد
روشنگر وجودست پا کوفتن در آتش
رحم است بر سپندى کز انجمن برآيد
در زير خاک خسرو از شرم آب گردد
هر جا که نام شيرين با کوهکن برآيد
در قطع راه هستى شمعى است پيروان را
خارى که در ره عشق از پاى من برآيد
از خلوت زليخا يوسف چسان بدر زد
اشک آنچنان به سرعت از چشم من برآيد
بى آه نيست ممکن رستن ز قيد هستى
هر کس که در چه افتاد با اين رسن برآيد
مويت سفيد چون شد آماده سفر شو
کاين صبح طى چو گرديد صبح کفن برآيد
سنگ از توجه عشق چون موم نرم گردد
تمکين بت محال است با برهمن برآيد
حسن غريب او را خاصيتى است صائب
کز خاطر غريبان ياد وطن برآيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید