شماره ٤٣٤: آن روز ز دل شهپر اقبال برآيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
آن روز ز دل شهپر اقبال برآيد
کز دامگه رشته آمال برآيد
کامى که برآيد ز خسيسان نظر تنگ
آبى است که از چاه به غربال برآيد
گردد خنک از شکوه خونين جگر گرم
از عهده تب عقده تبخال برآيد
با صد دل بى غم چه کند يک دل غمگين
ديوانه محال است به اطفال برآيد
از سفره قسمت لب نانش لب گورست
دندان حريصى که به صد سال برآيد
تا دخل نباشد نتوان خرج نمودن
کز بستگى گوش زبان لال برآيد
رخسار تو هر گاه بر آيينه کند پشت
ز آيينه نفس سوخته تمثال برآيد
در زير فلک همت عالى نتوان يافت
در بيضه محال است پر و بال برآيد
صائب شود اميد من سوخته دل بيش
روزى که خط سبز ازان خال برآيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید