شماره ٤٠٦: داغى که مرا بر دل ديوانه گذارند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
داغى که مرا بر دل ديوانه گذارند
شمعى است که بر تربت پروانه گذارند
جمعى که قدم بر در ميخانه گذارند
شرط است که سربر خط پيمانه گذارند
از بيخبران شو که کليد درخلدست
پايى که درين مرحله مستانه گذارند
بر شعله بيباک بود سيلى صرصر
دستى که مرا بر دل ديوانه گذارند
مستان خرابات به يادلب ساقى است
گاهى لب اگر بر لب پيمانه گذارند
غافل مشواز حلقه تسبيح شماران
زان دام بينديش که از دانه گذارند
بردار نقاب اى صنم از حسن خداداد
تا کعبه روان روى به بتخانه گذارند
من در چه شمارم که تذروان بهشتى
دل بر گره دام تو چون دانه گذارند
افلاک کمانخانه وما تير سبکسير
ما را چه خيال است درين خانه گذارند
مسطر بود از خودقلم راست روان را
آن به که عنان دل ديوانه گذارند
چون پرتو خورشيد برآيندتهيدست
آنها که قدم بر در هر خانه گذارند
رمزى است ز پاس ادب عشق که مرغان
شب نوبت پرواز به پروانه گذارند
صائب بزدا زنگ غم از دل که شود خشک
باغى که در او سبزه بيگانه گذارند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید