شماره ٢٦٩: آن آفتاب رو چو خريدار من شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
آن آفتاب رو چو خريدار من شود
گوهر سپند گرمى بازار من شود
من کيستم که يار خريدار من شود
گوهر فروز گرمى بازار من شود
هر چند گوهرم، ز حيا آب مى شوم
گر خاک راه يار خريدار من شود
بنياد من به آب رسانيد آگهى
کو حيرتى که خانه نگهدار من شود
چون لشکر شکسته به صد راه مى روم
کو جذبه اى که قافله سالار من شود
دربار من چو شمع بجز اشک و آه نيست
رحم است بر کسى که خريدار من شود
چون سرو نيست جز گره دل ثمر مرا
بيچاره قمريى که هوادار من شود
ديگر سياهى از سر داغش نمى رود
گر آفتاب شمع شب تار من شود
ز اقبال عشق، باز چو بند قبا کنم
نه آسمان اگر گره کار من شود
سنگ از فروغ گوهر من آب مى شود
اين شيشه خانه چيست که زنگار من شود
دريا کف نياز گشوده است از صدف
تا خوشه چين کلک گهربار من شود
از طوطيان گرانى زنگار مى کشد
آيينه اى که واله گفتار من شود
از لشکر ستاره فزون است داغ من
چون صبح پنبه دل افگار من شود
تا کى غبار هستى موهوم همچو خواب
صائب حجاب ديده بيدار من شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید