شماره ٢٦٥: از آه دل سرآمد ارباب غم شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
از آه دل سرآمد ارباب غم شود
ميدان از آن کس است که صاحب علم شود
هر سر سزاى افسر بخت سياه نيست
اين تاج از سرى است که شق چون قلم شود
اين جسم چون سفال که سنگ است ازو دريغ
گر پرورى به خون جگر، جام جم شود
در گوش چرخ حلقه مردانگى شود
از بار درد قامت هر کس که خم شود
آشفتگى به هر که رسد جاى غيرت است
داغم ز خامه اى که پريشان رقم شود
در موج خيز حادثه ديوانه ترا
هر سنگ لنگرى است که ثابت قدم شود
زنهار در کشاکش دوران صبور باش
کز شکوه تو تيغ حوادث دو دم شود
دريا به سوز سينه عاشق چه مى کند
از شبنمى چه آتش خورشيد کم شود
سايد کلاه گوشه قدرش به آسمان
چون ابر هر که آب ز شرم کرم شود
فرياد عندليب چه بيدادها کند
بر خاطرى که سايه گل کوه غم شود
چندين هزار درد طلب غنچه گشته اند
تا زين ميان دل که سزاوار غم شود
صائب روا مدار که بيت الحرام دل
از فکر هاى بيهده بيت الصنم شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید