شماره ٢٦٢: دل چون کمال يافت سخن مختصر شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
دل چون کمال يافت سخن مختصر شود
لب وا نمى کند چو صدف پر گهر شود
آيينه شکوه بيهده از زنگ مى کند
اينش سزاست هر که پريشان نظر شود
اين بيغمى که در دل سنگين توست فرش
از زور خنده چشم تو مشکل که تر شود
تلخى نمى کشد چو صدف در ميان بحر
قانع ز ابر هر که به آب گهر شود
گر بوى گل به جذبه کند رهبرى مرا
دام وقفس به بلبل من بال وپر شود
در دل سياه نيست دم گرم را اثر
از جوش بحر عنبر تر خامتر شود
ابر سياه حامل باران رحمت است
از خط اميدوارى من بيشتر شود
در بحر عشق تن به فنا ده که چون حباب
هر کس که سر نهاد در او تاجور شود
پرهيز کن ز صحبت آهن دلان که آب
جارى به جوى تيغ چو شد بد گهر شود
نادان به سيم وزر شود از صاحبان هوش
از گوشوار اگر شنوا گوش کر شود
ناقص بود ز آفت عين الکمال امن
ماه تمام دنبه گداز از نظر شود
از آتش است سنگ محک بيد و عود را
اخلاق خوب وزشت عيان از سفر شود
زينسان که در زمانه ما خوار شد سخن
طوطى کجا ز خوش سخنى معتبر شود
شويد ز روى عنبر اگر بحر تيرگى
صائب اميد هست شب ما سحر شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید