شماره ٢٥٦: چينى اگر ز سنبل زلف تو وا شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
چينى اگر ز سنبل زلف تو وا شود
خون از دماغ مشک روان درختا شود
صد پيرهن عرق کند از شرم، ماه مصر
يک عقده گر ز بند قباى تو وا شود
اين شيوه ها که من زميان تو ديده ام
مشکل به صد عبارت نازک ادا شود
بگشاى لب که آب شود گوهر از حجاب
بنماى رخ که آينه محو صفا شود
آب گهر به چشم صدف اشک حسرت است
آنجا که لعل او به شکر خنده وا شود
خط شکسته است مرا خط سرنوشت
بال هما به طالع من بوريا شود
محراب صبح، گوشه ابرو بلند کرد
ساقى مهل نماز صراحى قضا شود
هر کس به ذوق معنى بيگانه آشناست
صائب به طرز تازه ما آشناست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید