شماره ١٨٩: عاشق کجا به شکوه دهن باز مى کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
عاشق کجا به شکوه دهن باز مى کند
اين کبک خنده بر رخ شهباز مى کند
تمکين ترا بجاست ز سنگين دلان که حسن
در دامن تو تربيت ناز مى کند
از خون دل هميشه نگارين بود کفش
مشاطه اى که زلف ترا باز مى کند
خود را چوداغ لاله کند جمع شام هجر
چون صبح وصل روشنى آغاز مى کند
مرغى که زيرک است درين بوستانسرا
گل را خيال چنگل شهبازمى کند
در گوشمال عمر سر آمد مگر قضا
ما را براى بزم دگر ساز مى کند
خون مى چکد چو زخم نمايان ز خنده اش
کبکى که بى ملاحظه پرواز مى کند
نتوان به برگ نکهت گل رانهفته داشت
اين نه صدف چه با گهر رازمى کند
بلبل به راز غنچه سر بسته مى رسد
اين نامه را نسيم عبث بازمى کند
هرسرمه اى که هست درين خاکدان سپهر
در کار طوطيان سخنسازمى کند
صائب دلم به سير چمن مى کشد مگر
از بلبلان مرا يکى آواز مى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید