شماره ١٨٤: از دور باش کى حذر اغيار مى کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
از دور باش کى حذر اغيار مى کند
گلچين کجا ملاحظه از خار مى کند
سيراب اگر شود جگر تشنه از سراب
کوثر علاج تشنه ديدار مى کند
هموار مى کند به خود اين سنگلاخ را
از خلق هر که روى به ديوار مى کند
مژگان اشکبار شود موى برتنش
در هر دلى که ناله من کارمى کند
پيرى که ازسياه دلى مى کند خضاب
صبح اميد خويش شب تار مى کند
ديوانه را زسنگ ملامت هراس نيست
اين کبک مست خنده به کهسارمى کند
ايمن ز دور باش بود ديده هاى پاک
آيينه را که منع ز ديدار مى کند
دستى که شد بريده ز دامان اختيار
چون بهله دست در کمر يارمى کند
زان چشم نيم مست نصيب دل من است
بيماريى که کار پرستار مى کند
دل را نکرده جمع شود هر که گوشه گير
در خانه سير کوچه وبازار مى کند
بر هر دلى که زنگ قساوت گرفته است
هر داغ کار ديده بيدار مى کند
چون از نظارگى نبرد خيرگى برون
آيينه را حجاب تو ستار مى کند
مرغى که زيرک است درين بوستانسرا
از گل فزون ملاحظه از خار مى کند
چون شمع از زياده سريها لباس دوست
سر در سر علاقه زرتارمى کند
در چشم خرده بين نبود پرده حجاب
در نقطه سير گردش پرگار مى کند
صائب خطى که ديده من روشن است ازو
خاک سيه به ديده اغيار مى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید