شماره ١٥٤: از آفتاب چاشنى صبح شد بلند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
از آفتاب چاشنى صبح شد بلند
عمر دوباره يافت ز راه گداز قند
بگذار تا به داغ رهايى شود کباب
صيدى که همچو تاب نپيچد بر آن کمند
ما را چه نسبت است به مجنون که جوش ما
نگذاشت گردباد ز هامون شود بلند
از روى گرم شکوه ما مى شود تمام
يک ناله است سرمه آواز اين سپند
علم تو چون محيط به اسرار غيب نيست
ز نهار لب ببند ز چون و چرا و چند
چون گل شکفته باش درين انجمن که صبح
تسخير کرد روى زمين را به نوشخند
در آتش زوال بود نعل رنگ و بو
ز نهار دل به غنچه اين بوستان مبند
از گل به وام گوش ستانند بلبلان
در گلشنى که ناله صائب شود بلند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید