شماره ١٠١: تا چهره تو از مى گلرنگ آل شد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
تا چهره تو از مى گلرنگ آل شد
شبنم به روى گل عرق انفعال شد
در هر نظاره يک سروگردن شود بلند
هر کس که محو قامت آن نونهال شد
کوتاهى حيات ز اظهار زندگى است
زان خضر دير ماند که پوشيده حال شد
در يک دو هفته از نظر شور ناقصان
ماه تمام پا به رکاب هلال شد
در عهد ما که نيست جواب سلام رسم
رحم است بر کسى که زاهل سؤال شد
هرگز نکرده است کسى مهر کينه را
اين آب تيره در قدح من زلال شد
برخط فزود هر چه شد از حسن يار کم
ز آنسان که عمر سايه فزون از زوال شد
در آستين هر گرهى ده کرهگشاست
دست است ترجمان زبانى که لال شد
نشنيد يک تن از بن دندان حديث من
از فکر اگر چه پيکر من چون خلال شد
صائب چه طرف بندد ازان حسن بى مثال
آيينه اى که تخته مشق مثال شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید