شماره ٩٩: تا بهله محرم کمر آن نگار شد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
تا بهله محرم کمر آن نگار شد
دست ز کار رفته ام اميدوار شد
گويند چشم روشنى هم غزالها
هر جا که آن نگار به عزم شکار شد
هر خنده اى که کبک درين کوهسار زد
شد زخم چون به ناخن شاهين دچار شد
شد داغدار چهره ام از اشک آتشين
برگ خزان رسيده من لاله زار شد
دلخوش کنى نماند اسيران عشق را
هر جا غمى که بود مرا غمگسار شد
گلرنگ شد ز خون جگر پرده هاى دل
تا همچو بوى گل نفسم بى غبارشد
عالم به خاکروبى ميخانه چشم داشت
اين منزلت نصيب من خاکسارشد
سنگ ملامتم ز سلامت نگاهداشت
دشمن مرا ز دشمن ديگر حصار شد
دريک نفس رسيد چوشبنم به آفتاب
آن را که ختم عمر به بوس وکنارشد
ته جرعه حيات مرا آب خضر گشت
از عمر آنچه صرف تماشاى يار شد
صائب شدم به حاصل عزلت اميدوار
تا عنبر از محيط نصيب کنار شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید