شماره ٦٧: روزى که خط سر از لب دلبر برآورد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
روزى که خط سر از لب دلبر برآورد
از موج بال چشمه کوثر برآورد
با عشق حسن در ته يک پيرهن بود
آتش ز بال خويش سمندر برآورد
از سينه هاى گرم مجو آرزوى خام
از خاک تخم سوخته کى سر برآورد
نگذاشت خط در آن لب شيرين حلاوتى
مور حريص گرد ز شکر برآورد
دل را مکن کباب که هرقطره اشک او
شور قيامت از دل اخگر برآورد
رنگين سخن ز بخشش خلق است بى نياز
اين غنچه بى طلب زدهن زر برآورد
از روى آتشين تو انگشت زينهار
برق تجلى از مژه تر برآورد
تابرخورد ازان لب ميگون به کام دل
ساغر ز خويش باده احمر برآورد
مژگان اشکبار شود رشته گهر
چون زان دهان تنگ سخن سربرآورد
در جلوه گاه حسن تو انگشت زينهار
از قامت علم صف محشربرآورد
شبها ز بيقرارى پهلوى خشک من
بالش پر از تزلزل بسر برآورد
آسوده تر ز ديده قربانيان شود
بر روى آرزو دل اگر در برآورد
از گرمخونى دل مشتاق زخم من
در بيضه تيغ بال ز جوهر برآورد
پا در رکاب برق بود فصل نوبهار
صائب ز زير بال چرا سر برآورد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید