شماره ٥٢: چشم تو دل به شيوه پنهان نمى برد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
چشم تو دل به شيوه پنهان نمى برد
دزديده اين متاع به دکان نمى برد
گر در گلوى خامه بريزند آب خضر
مکتوب اشتياق به پايان نمى برد
شبنم کند به دامن پاکم چو گل نماز
بلبل چرا مرا به گلستان نمى برد
زين خنجرى که برق تجلى فسان زده است
موسى اگر مسيح شود جان نمى برد
بيهوده حلقه بر در دل مى زند نسيم
اين غنچه ره به خنده چو پيکان نمى برد
پيچيده آه ودود زليخا به باد مصر
زان بوى پيرهن سوى کنعان نمى برد
طومار زلف يار که عمرش دراز باد
دل را ز دست من به چه عنوان نمى برد
آن را که ذوق تنگدلى در بغل گرفت
لذت ز سير چاک گريبان نمى برد
بى اختيار عشق به دل پاى مى نهد
سيل انتظار رخصت دربان نمى برد
اى بوسه لب بگز که هنوز از هجوم شرم
راهى به غنچه دهنش پان نمى برد
صائب سخن به بزم ظفرخان چه مى برى
حکمت کسى به خطه يونان نمى برد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید