در نعت پيغمبر اکرم

غزلستان :: نظامی :: هفت پيکر

افزودن به مورد علاقه ها
نقطه خط اولين پرگار
خاتم آخر آفرينش کار
نوبر باغ هفت چرخ کهن
دره التاج عقل و تاج سخن
کيست جز خواجه مؤيد راى
احمد مرسل آن رسول خداى
شاه پيغمبران به تيغ و به تاج
تيغ او شرع و تاج او معراج
امى و امهات را مايه
فرش را نور و عرش را سايه
پنج نوبت زن شريعت پاک
چار بالش نه ولايت خاک
همه هستى طفيل و او مقصود
او محمد رسالتش محمود
ز اولين گل که آدمش بفشرد
صافى او بود و ديگران همه درد
و آخرين دور کاسمان راند
خطبه خاتمت هم او خواند
امر و نهيش به راستى موقوف
نهى او منکر امر او معروف
آنکه از فقر فخر داشت نه رنج
چه حديثيست فقر و چندان گنج؟
وانک ازو سايه گشت روى سپيد
چه سخن سايه وانگهى خورشيد؟
ملک را قايم الهى بود
قايم انداز پادشاهى بود
هرکه برخاست مى فکندش پست
وانکه افتاد مى گرفتش دست
با نکو گوهران نکو مى کرد
قهر بد گوهران هم او مى کرد
تيغ از اينسو به قهر خونريزى
رفق از آنسو به مرهم آميزى
مرهمش دل نواز تنگ دلان
آهنش پاى بند سنگدلان
آنک با او بر اسب زين بستند
بر کمرها دوال کين بستند
اينک امروز بعد چندين سال
همه بر کوس او زنند دوال
گرچه ايزد گزيد از دهرش
وين جهان آفريد از بهرش
چشم او را که مهر ما زاغست
روضه گاهى برون ازين باغست
حکم هفصد هزار ساله شمار
تابع حکم او به هفت هزار
حلقه داران چرخ کحلى پوش
در ره بندگيش حلقه به گوش
چار يارش گزين به اصل و به فرع
چار ديوار گنج خانه شرع
ز آفرين بود نور بينش او
کافرينها بر آفرينش او
با چنان جان که هر دمش مدديست
از زمين تا به آسمان جسديست
آن جسد را حيات ازين جانست
همه تختند و او سليمانست
نفسش بر هوا چو مشک افشاند
رطب تر ز نخل خشک افشاند
معجزش خار خشک را رطبست
رطبش خار دشمن اين عجبست
کرده ناخن براى انگشتش
سيب مه را دو نيم در مشتش
سيب را گر ز قطع بيم کند
ناخنه روشنان دو نيم کند
آفرين کردش آفريننده
کين گزين بود و او گزيننده
باد بيش از مدار چرخ کبود
بر گزيننده و گزيده درود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید