شماره ٣٠١: بختى نه بس مساعد يارى چنان که دانى

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بختى نه بس مساعد يارى چنان که دانى
بس راحتى ندارم بارى ز زندگانى
اى بخت نامساعد بارى تو خود چه چيزى
وى يار ناموافق آخر تو با که مانى
جانى خراب کردم در آرزوى رويت
روزم سياه کردى دردا که مى ندانى
گفتى ز رفتن آمد آنکه بدى برويت
بايست طيره رويى رو جان که ننگ جانى
عمرى به باد دادم اندر پى وصالت
تا خود چه گونه باشد احوال اين جهانى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید