شماره ٢٠٦: اگر نقش رخت بر جان ندارم

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اگر نقش رخت بر جان ندارم
به زلف کافرت ايمان ندارم
ز تو يک درد را درمان مبادم
اگر صد درد بى درمان ندارم
ز عشقت رازها دارم وليکن
ز بى صبرى يکى پنهان ندارم
صبورى را مگر معذور دارى
دلى مى بايد و من آن ندارم
مرا گويى ز پيوندم چه دارى
چه دارم جز غم هجران ندارم
گر از تو بوسه اى خواهم به جانى
تو گويى بوسه ارزان ندارم
لبت دندانم از جا برکشيدست
چو گويى با لبت دندان ندارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید