شماره ١٣٩: دوش تا صبح يار در بر بود

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دوش تا صبح يار در بر بود
غم هجران چو حلقه بر در بود
دست من بود و گردنش همه شب
دى همه روز اگرچه بر سر بود
با بر همچو سيم ساده او
کارم از عشق چون زربر بود
گرچه شبهاى وصل بود خوشم
شب دوشين ز شکل ديگر بود
يا من از عشق زارتر بودم
يا ز هر شب رخش نکوتر بود
کس نداند که آن چه طالع بود
من ندانم که آن چه اختر بود
از فلک تا که صبح روى نمود
انورى با فلک برابر بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید