شماره ١١٢: نه در وصال تو بختم به کام دل برساند

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نه در وصال تو بختم به کام دل برساند
نه در فراق تو چرخم ز خويشتن برهاند
چو برنشيند عمرم مرا کجا بنشيند
اگر زمانه بخواهد که با توام بنشاند
زمن مپرس که بى من زمانه چون گذرانى
از آن بپرس که بر من زمانه مى گذراند
مرا مگوى ز رويم چه غم رسيده به رويت
رسيد آنچه رسيد و هنوز تا چه رساند
دلى ببرد که يک لحظه باز مى نفرستد
غمى بداد که يک ذره باز مى نستاند
مرا به دست تو چون عشق باز داد وفا کن
جفا مکن که هميشه جهان چنين بنماند
ببرد حلقه زلفت دلم نهان زد و چشمت
چنان که بانگ برآمد که اين که کرد و که داند
به غمزه چشم تو گفتش که گر تو دارى ورنه
من اين ندانم و دانم به کارهاى تو ماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید