جمالش از جهان غوغا برآورد
مه از تشوير واويلا برآورد
چو دل دادم بدو جان خواست از من
چو گفتم بوسه اى صفرا برآورد
ز بى آبى و شوخى در زمانه
هزاران فتنه و غوغا برآورد
غم و تيمار عشقش عاشقان را
هم از دين و هم از دنيا برآورد
نديدم از وصالش هيچ شادى
فراق او دمار از ما برآورد
همه توقيع ها را کرد باطل
لبش از مشک چون طغرى برآورد
همى ساز انورى با درد عشقش
که خلق از عشق او آوا برآورد