شماره ٧٦: بديدم جهان را نوايى ندارد

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بديدم جهان را نوايى ندارد
جهان در جهان آشنايى ندارد
بدين ماه زرينش در خيمه منگر
که در اندرون بوريايى ندارد
به عمرى از آن خلوتى دست ندهد
که بيرون از اين خيمه جايى ندارد
به نادر اگر بازى راست بازد
نباشد که با آن دغايى ندارد
نيايد به سنگى در انگشت پايى
که تا او درو دست و پايى ندارد
به معشوق نتوان گرفتن کسى را
که تا اوست با کس وفايى ندارد
بکش انورى دست از خوان گيتى
چنين چرب و شيرين ابايى ندارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید