شماره ٧٩١: نواى عندليبان را زهم نگسسته مى خواهم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
نواى عندليبان را زهم نگسسته مى خواهم
چو موج اين نغمه سيراب را پيوسته مى خواهم
مى خامم، کمال من بود در جوش تنهايى
ازين ميخانه چون، هم خانه اى در بسته مى خواهم
زتنهايى گره در رشته پرواز مى افتد
سبک پروازى از قيد علايق جسته مى خواهم
کمند عشق دنبال سر آزاده مى گردد
ز فکر هر دو عالم خاطر وارسته مى خواهم
زمين نرم رعنا مى کند نازک نهالان را
سخنهاى بلند از مردم آهسته مى خواهم
ندارم حسرت تخت سليمان و سرير جم
به دامان تو گرد خويش را بنشسته مى خواهم
به ديدن نيستم قانع چو طفل اشک از گلشن
ز اوراق دل و لخت جگر گلدسته مى خواهم
نسازم تلخ عيش خود به خواهشهاى گوناگون
دهن گر وا کنم وصل شکر چون پسته مى خواهم
مکن منعم اگر بر آتش سوزان زنم خود را
سپند شوخ چشمم، معنى برجسته مى خواهم
اگر از گريه فارغ نيستم شمع معذورم
به دريا جويبار خويش را پيوسته مى خواهم
ز گفتار ملايم وحشت من مى شود ساکن
هميشه تندرستى از نسيم خسته مى خواهم
شکست خاطر احباب صائب نيست کار من
که قلب دشمن خونخوار را نشکسته مى خواهم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید