شماره ٧٣٩: ز دامن نگذرد پاى زمين گيرى که من دارم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
ز دامن نگذرد پاى زمين گيرى که من دارم
گران محمل تر از خواب است شبگيرى که من دارم
کند خون در جگر بسيار نعمتهاى الوان را
درين مهمانسرا چشم و دل سيرى که من دارم
شود سير از جهان برهر که افتد چشم سير من
کدامين کيمياگر دارد اکسيرى که من دارم
من و ناليدن از سوداى عشق او معاذالله
نمى آيد صدا بيرون ز زنجيرى که من دارم
ز وحشت خانه صياد داند سايه خود را
درين وادى نظر بر صيد نخجيرى که من دارم
ز خجلت آه بى تاثير من در دل بود دايم
ز ترکش بر نيايد از کجى تيرى که من دارم
نمى بايد سلاحى تيز دستان شجاعت را
که در سرپنجه خصم است شمشيرى که من دارم
شراب کهنه در پيرى مرا دارد جوان دايم
که دارد از مريدان اين چنين پيرى که من دارم
مگر در خواب بيند کعبه مقصود را صائب
درين وادى ز عزم سست شبگيرى که من دارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید