شماره ٧١٧: ز دست خشک مرجان نااميد از بحر گرديدم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
ز دست خشک مرجان نااميد از بحر گرديدم
ز روى تلخ دريا دامن از وصل گهر چيدم
ميزان نظر سنگين تر آمد پله خوابم
چو خواب امن را با دولت بيدار سنجيدم
به آسانى نشد باز اين گره چون خامه از کارم
به زير تيغ رفتم تا ز بند آزاد گرديدم
ز چوب دار، نخل ميوه دارم گشت عريانتر
ز بس از سردى بى حاصلان بر خويش لرزيدم
ز چشم باز دايم در ره سيل خطر بودم
فتادم در حصار عافيت تا چشم پوشيدم
زمين تاج سر من بود تا سر در هوا بودم
فرو رفتم به خود افلاک را در زير پا ديدم
نشد بر خاکساريهاى من چون آب رحم آرد
به پاى سرو اين گلزار چندانى که غلطيدم
ز گوش بسته سنگين دلان تيرم به سنگ آمد
درين محفل ز بى برگى چونى چندان که ناليدم
به عهد من زمين ناياب چون اکسير شد صائب
ز بس خون خوردم و بر لب ز غيرت خاک ماليدم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید