شماره ٧١٣: به پيغام زبانى از دهان يار خرسندم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
به پيغام زبانى از دهان يار خرسندم
به حرف و صوت از آن لبهاى شکر بارخرسندم
کيم من تا خيال بوسه گرد خاطرم گردد
به شکر خنده اى زان مشرق گفتار خرسندم
به شکر خنده گر شيرين نمى سازى دهانم را
به حرف تلخ از آن لبهاى شکر بار خرسندم
ز گل رنگين نمى سازى اگر جيب و کنارم را
زبى برگى به برگ سبز از آن گلزار خرسندم
تو در آيينه از نظاره خود کام دل بستان
که از ديدار، من با وعده ديدار خرسندم
ندارد حاصلى جز سنگ طفلان نخل بارآور
از آن چون سروزين بستان به برگ از بار خرسندم
نباشد دولتى بالاتر از امنيت خاطر
به خواب امن، من از دولت بيدار خرسندم
گرانى مى کند ناز طبيبان بر دل زارم
به درد بى دواى خود در من بيمار خرسندم
ندارد دانه در دنبال چشم برق چون خرمن
چو موران من به رزق اندک از بسيار خرسندم
نگردد چون سيه عالم به چشمم از تهى مغزى
که من چون خامه با گفتار از کردار خرسندم
ز انصاف خريداران سنگين دل خبر دارم
به زندان صدف چون گوهر شهوار خرسندم
بزرگان مى کنند از تلخرويى سرمه در کارم
اگر چه با جواب خشک ازين کهسار خرسندم
نريزم چون صدف در پيش دريا آبروى خود
به اندک ريزشى از ابر گوهر بار خرسندم
به درد و داغ صلح از لاله رويان کرده ام صائب
به پيچ و تاب از گنج گهر چون مار خرسندم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید