شماره ٥٣٧: شب که آن آيينه رو را در برابر داشتم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
شب که آن آيينه رو را در برابر داشتم
طالع فغفور و اقبال سکندر داشتم
شرح مى دادم به آن لب تلخکاميهاى خويش
راه حرفى همچو طوطى پيش شکر داشتم
بر لب سر چشمه کوثر ز روى شرمگين
سينه اى سوزانتر از صحراى محشرداشتم
آن که در گردنکشى ميناى مى را داغ داشت
تا سحر لب بر لب او همچو ساغر داشتم
نعل وارون دوربينان را حصار آهن است
دل به جايى و نظر بر جاى ديگر داشتم
سادگى آيينه ام را شد حصار عافيت
روزيم خون بود تا چون تيغ جوهر داشتم
زنده ام فکر عمارت کرد چون قارون به خاک
ياد ايامى که خشتى در ته سر داشتم
در گرفتارى همان بودم گرفتارى طلب
در قفس بودم نظر بردام ديگر داشتم
تا سر شوريده ام از داغ سودا گرم بود
چون مسيحا چتر از خورشيد بر سر داشتم
تشنه چشمى چون صدف مهر ازدهانم بر گرفت
ورنه من در پرده تبخاله کوثر داشتم
در محيط آفرينش از سخنهاى گزاف
لال بودم چون صدف با آن که گوهر داشتم
نيست صائب آتشين گفتارى من اين زمان
آتشى در سينه دايم همچو مجمر داشتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید