شماره ٥٢٨: از هواى تر بر افروزد چراغ عشرتم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از هواى تر بر افروزد چراغ عشرتم
رشته باران بود شيرازه جمعيتم
نيست جز مهر خموشى حلقه اى بر در مرا
مى خورد بر يکديگر از چشم گوياخلوتم
از کمال بى دماغى صحبت ارباب حال
خانه زنبور مى آيد به چشم وحشتم
تلخ دارد عيش بر کنج دهان گلرخان
از شکر شيرينى بسيار کنج عزلتم
آبروى من چو گوهر سر به مهر عزت است
روزه از حرف طمع دارد زبان حاجتم
مستى و ديوانگى مى ريزد از رفتار من
نقش پا رطل گران مى گردد از کيفيتم
از تماشاى شکار جرگه دارد بى نياز
شادى جمعيت دل در کمند وحدتم
مى گذارم گر چه چون خورشيد پهلو بر زمين
آسمان را داغ دارد از بلندى همتم
حرف حق را برزبان مى آوردم منصوروار
تيغ مى مالد زبان بر خاک پيش جراتم
با همه بى حاصلى دارم دل آزاده اى
برنيايد از بغل چون سرودست حاجتم
همچو عنقا سعى درگمنامى خود مى کنم
نيست صائب چون نواسنجان تلاش شهرتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید