شماره ٤١٨: دل را نکند گريه ز اندوه جهان پاک

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
دل را نکند گريه ز اندوه جهان پاک
ازداغ به باران نشود لاله ستان پاک
از پرتو خورشيد دلم داغ و کباب است
کآمد به جهان پاک وبرون شد ز جهان پاک
سيلاب حوادث شود افسانه خوابش
آن را که بود خانه ز اسباب جهان پاک
چون تير هدف رانکنى دست درآغوش
تا خانه خود رانکنى همچو کمان پاک
در حوصله اش قطره شود گوهر شهوار
آن را که بود همچو صدف کام و دهان پاک
گر غوطه به دريا دهيش پاک نگردد
هرکس که نشد ازنظر پير مغان پاک
بر سر زدم از بس که بيطاقتى شوق
شد باديه عشق تو از سنگ نشان پاک
خون مى خورم از غيرت آن تيغ که کرده است
از صفحه رخسار تو خط را به زبان پاک
خون سنگ که از پرتو خورشيد شود لعل
از عشق مراگشت دل و جان و زبان پاک
در هيچ دلى نيست غم رزق نباشد
صائب نشد اين سفره ز انديشه نان پاک



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید