شماره ٣٩٢: در دل خلد چو تير قضا هر اداى خلق

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
در دل خلد چو تير قضا هر اداى خلق
رحم است بر کسى که شود آشناى خلق
صبح قيامت است جبين گشاده شان
برق فناست خنده دندان نماى خلق
در شوره زار ريختن آب زندگى است
از عمر آنچه صرف کنى دررضاى خلق
در چار موجه لنگر کشتى است بادبان
آسودگى طمع مکن ازآشناى خلق
مرغى است کز گسستن دام است دلگران
آن ساده دل که شکوه کند از جفاى خلق
درآب زير کاه خطر بيشتر بود
از ره مرو به ظاهر صلح وصفاى خلق
هرکس که برتو پشت کند مغتنم شمار
کز روى کار خلق بود به، قفاى خلق
تارو به خلق داري، پشتت به قبله است
بر خلق پشت کن که شوى مقتداى خلق
سيرى ز حرف پوچ ندارندمردمان
بى دانه سير و دور کند آسياى خلق
از پنبه ناز مرهم کافور مى کشد
گوشى که شد گزيده زآواز پاى خلق
دلسوزيش به اشک ندامت سرشته بود
بستيم چشم يکقلم از توتياى خلق
تا وحشتم به وادى تنها روى فکند
برمن دهان شير بود نقش پاى خلق
در ديده ها سبک نشوى تا چو برگ کاه
ازجا مرو به جاذبه کهرباى خلق
صائب به درد خويش ز درمان کن اختصار
کز درد بى دواست گرانتر دواى خلق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید