شماره ٢٩٦: در جهان دل مبند و اسبابش
غزلستان ::
صائب تبریزی ::
غزليات - بخش هفتم
در جهان دل مبند و اسبابش
مى جهد برق از ابر سنجابش
گل سيراب ازين چمن مطلب
العطش مى زند لب آبش
هر که پهلو ز لاغرى دزديد
پهلوى چرب اوست قصابش
ملک حيرت چه عالمى دارد
آرميده است نبض سيمابش
بس که بادام چشم او تلخ است
زهر مى بارد از شکر خوابش
کى کند ياد از فراموشان ؟
طاق نسيان شده است محرابش
صائب ازآسمان امان مطلب
که به خون تشنه است دولابش
نظرات نوشته شده