شماره ٢٨٥: آن ترک که خون مى چکد از تيغ نگاهش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
آن ترک که خون مى چکد از تيغ نگاهش
برقى است که از چشم بود ابر سياهش
اين زخم نمايان من از شاهسوارى است
کز سوده الماس بود گرد سپاهش
طفلى به دلم پنجه فشرده است که باشد
خون دو جهان لاله اى از طرف کلاهش
از سنبل آهش گل خورشيد توان چيد
برخرمن هردل که مى زند برق نگاهش
خورشيد جهانتاب شود مردمک او
هر حلقه چشمى که شود هاله ماهش
سيلى است خرامش که جهان خاروخس اوست
درحوصله کيست که گيرد سر راهش ؟
هر دانه دل کز نظر عشق خورد آب
تا خرمن افلاک رسد خوشه آهش
درخواب به ريحان بهشتش نتوان کرد
چشمى که شود شيفته زلف سياهش
سيمين ذقنى برده دلم را که به يوسف
يک دم ندهد آب رسن بازى چاهش
صائب شود ايمن ز شبيخون حوادث
هردل که شود آن شکن زلف پناهش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید