شماره ٢٧٣: تا بى نشان کشم نفسى بر هواى خويش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
تا بى نشان کشم نفسى بر هواى خويش
چون گردباد محو کنم نقش پاى خويش
مستغنى از بهارم وآسوده ازخزان
در دشت ساده دل بى مدعاى خويش
خلوتگهم ز بکر معانى است پرزحور
آماده است جنت من درسراى خويش
ازآب زندگى نکشم منت حيات
چون خضر،سبزم از سخن جانفزاى خويش
رد و قبول خلق به يک سو نهاده ام
يکروى ويک جهت شده ام با خداى خويش
ساکن زآرميدگى من بود زمين
گردون ز جا رود چو درآيم زجاى خويش
صائب مرا به باغ وبهار احتياج نيست
صد باغ دلگشاست مرا از نواى خويش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید