شماره ٩٠: ناز پروردى که من گرديده ام پروانه اش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
ناز پروردى که من گرديده ام پروانه اش
گل زنند اطفال جاى سنگ بر ديوانه اش
بنده آن سرو بالايم که طوق قمريان
مى شود موج شراب ازجلوه مستانه اش
کعبه نتواند قدم درکوى آن کافر گذاشت
نيست خال عاريت برچهره بتخانه اش
هر حبابى يوسفى دارد به زير پيرهن
هر کف مى چشم يعقوبى است در ميخانه اش
خال او از موشکافان بيشتر دل مى برد
مرغ زيرک رابه دام آرد فريب دانه اش
شمع تردامن ندارد راه در درگاه او
ازفروغ روى چون لعل است شمع خانه اش
سير جنت مى کند درخانه خشک صدف
هرکه باشد چون گهر ازخويش آب و دانه اش
هرنگاه از چشم او صائب بود پيمانه اى
وقت آن کس خوش گردد سرخوش از پيمانه اش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید