شماره ٨٤: چهره زرين چو باشد مخزن زر گومباش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
چهره زرين چو باشد مخزن زر گومباش
هست چون سد رمق سد سکندر گو مباش
ازخشن پوشى چه پروا عارف دل زنده را؟
پشت اين آيينه روشن گهر زر گومباش
در گلستان بى پر و بالى است تشريف وصال
بلبلان را قوت پرواز در پرگو مباش
با دل روشن چراغ روز باشد آفتاب
دربساط آسمان خورشيد انورگو مباش
ساده لوحى خار پيراهن شمارد نقش را
خانه آيينه روشن مصور گو مباش
همت عالى است مستغنى ازين دنياى پوچ
بيضه عنقا هما رادر ته پرگو مباش
از گل ابرى چه شوکت مى فزايد بحر را
دل چو شد از عشق پرخون ديده تر گو مباش
غنچه خسبان راچو هست از کاسه زانو شراب
باده گلرنگ در مينا و ساغر گو مباش
چون خودآرايان دنيا خرج چشم بد شوند
جامه و دستار مارا برسر و برگو مباش
من که صائب لعل سازم سنگ را ازخون دل
در زمين چون تنگ چشمان گنج گوهر گو مباش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید