شماره ٧٣: روح قدسي، بيش ازين درتنگناى تن مباش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
روح قدسي، بيش ازين درتنگناى تن مباش
عيسى وقتي، گره در چشمه سوزن مباش
از لباس تن مجرد کن روان پاک را
يوسف سيمين تني، درقيد پيراهن مباش
سرمه کن از برق بينش پرده هاى خواب را
بيش ازين در زير ابر اى ديده روشن مباش
ازسنان آه، بام چرخ راسوراخ کن
بيگنه چندين درين زندان بى روزن مباش
مى توان دل را به همت بر فراز عرش برد
رستمى داري، اسير چاه چون بيژن مباش
شد سفيد از انتظارت چشم خلد از جوى شير
همچو بلبل محو آب ورنگ اين گلشن مباش
چون سليمان خاتم فرمان برآر ازدست ديو
قهرمان عالمي، فرمان پذير تن مباش
درزمين چهره خود دانه اشکى بکار
در غم آب و زمين و دانه و خرمن مباش
چون ز زنگار خودى آيينه راپرداختى
همچو خاکستر مقيم گوشه گلخن مباش
بادرشت و نرم يکسان چون ترازو کن سلوک
درمقام عيبجويى چشم پرويزن مباش
مى توان ديدن به چشم عيبجويان عيب خويش
تا ميسر مى شود زنهار بى دشمن مباش
اين جواب آن که مى گويد حکيم غزنوى
اى سنايى خواجه جانى غلام تن مباش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید