شماره ٦٩: مى کشى چون با حريفان باده لايعقل مباش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
مى کشى چون با حريفان باده لايعقل مباش
از خداچون غافلى بارى ز خود غافل مباش
دعوى خون را همين جا بانگاهى صلح کن
روز محشر درکمين دامن قاتل مباش
در ميان شبنم ما و فروغ آفتاب
اى سحاب بى مروت بيش ازين حايل مباش
سبحه تزوير را در گردن زاهد فکن
روزو شب محشور با صد عقده مشکل مباش
مى دهد خارو خس انديشه را حيرت به آب
محو حق شو، پيرو انديشه باطل مباش
رو نمى بيند خدنگ مو شکاف انتقام
گر شکست خود نخواهى در شکست دل مباش
گوشه اى گير از محيط بيکنار آرزو
بيش ازين خاشاک اين درياى بى ساحل مباش
داغ محرومى منه برجبهه اهل سؤال
نور استحقاق گو درجبهه سايل مباش
ريزش خود راچو ابر نوبهاران عام کن
چون تودارى قابليت گو طرف قابل مباش
هر چه از خرمن نصيب مور شد آن رزق توست
گرنه از بى حاصلانى درغم حاصل مباش
طى عرض راه، طول راه را سازد زياد
در ره حق همچو مستان هر طرف مايل مباش
صائب اوراق هوس رادر گذار باد ريز
بيش ازين شيرازه اين دفتر باطل مباش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید