شماره ٤٣: حجت شور قيامت لب خندان تو بس

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
حجت شور قيامت لب خندان تو بس
هم نبرد صف محشر صف مژگان تو بس
قبله زنده دلان غنچه خندان تو بس
زمزم سوختگان چاه زنخدان تو بس
گر همه روى زمين لشکر ايمان گيرد
علم افراختن زلف پريشان تو بس
نگشايند در جنت اگر بر رخ ما
دلگشاينده ماچاک گريبان تو بس
خط ياقوت اگر از لوح جهان محو شود
سرخط سبزه جنت خط ريحان تو بس
گل رخسار ترا شبنم بيگانه مباد
عرق شرم به صد چشم نگهبان تو بس
لاله زارى شود از نامه سياهان گرخاک
همه را شبنمى از قلزم احسان تو بس
مهر و مه گر به شبستان تو پرتو ندهند
چون گهر، صافدلى شمع شبستان تو بس
اى دل از شور قيامت چه توقع دارى ؟
شورى بخت، نمکدان سر خوان توبس
گر نبخشد گل جنت به تهيدستى ما
دامن پرگل ما گوشه دامان تو بس
صائب اين آن غزل خواجه نظيرى است که گفت
هر که برهان طلبد قول تو برهان تو بس



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید