شماره ٢٧: شربت بيمارى دل تيغ سيراب است وبس

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
شربت بيمارى دل تيغ سيراب است وبس
صندلى درد سر ويرانه سيلاب است وبس
گم مکن ره ،خضر اگر تيرى به تاريکى فکند
چشمه حيوان دم شمشير سيراب است وبس
مجلس اهل ريا چون بورياافسرده است
آن که دارد آتشى در سينه محراب است وبس
تاگريبان مردم عالم به خون آلوده اند
پاکدامانى که مى بينيم قصاب است وبس
اى که مى پرسى که در ملک محبت باب چيست
اشک گرم وچهره خونين همين باب است وبس
تيره روزان را خبر ازگردش سياره نيست
بشکند چون رنگ بر رخسار،مهتاب است وبس
نيست صائب زاهدان خشک رانورشعور
مشرق روشن ضميران عالم آب است وبس



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید